۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

Tagged


موندنو سوختنو ساختن

همه یادگار عشقه


انتقام از تو گرفتن

کار من نیست

کار عشقه


۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

آخرش خسته میشی


2/بهمن/87


وقتی که از رفتنت غرق پشیمونی شدی

وقتی تو ظلمت شب خسته و زندونی شدی



وقتیکه غصه غرورتو شکست


وقتی که غم روی قلب تو نشست




تومیای میگی پشیمون شدمو


دیگه از جدایی ها خسته شدم


تو میای میگی پشیمون شدمو


دیگه از بگو مگوها خسته شدم


خسته شدم


خسته شدم


۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

تنهایی و خلاء


87/10/25

روزها از پی من میگذرند و من مات زده به گذر زمان بی هیچ شوقی به زنده ماندن وقت را سپری میکنم.

افسوس که چقدر تلخ گذشت.
گرچه پر از تجربه بود
لیک
آیا ارزش تجربه کردن را داشت ؟!!

ای عشق ،
چه سنگین و با وقار به کوچه های خلوت دلم پا نهادی



دلهامون پر از دلتنگی در آغوش کشیدنه
دستهامون خالی از لمس با هم بودنه

گونه ام خیسه از اشک برای درد قریبی که در سینه دارم.


ای روح سرگردان من تا به کی سرگردانی
ای جسم خسته من تا به کی زندانی

هرشب با آرزوی دیدن خواب او که تمام وجودم را دزدید با چشمی پر از اشک سر به بالین میگذارم
و هنوز بعد از گذشت مدت طولانی بغضی کهنه ، تلخ و غمگین گلویم را می فشارد.



چقدر قشنگ عاشق شدم
و چقدر تلخ شکستم