۱۳۸۸ اردیبهشت ۶, یکشنبه

چه حالی میده آدم با عشقش شعر بسازه

چه روز خوبی بود


کاش همه ی روزا همینقدر شیرین باشن




maj : من که پيدات ميکنم

maj: نگاه به چشمات مي کنم

maj: يه بوس به لپات مي کنم

maj: چه حالي همرات ميکنم

maj: همه رو برات مات مي کنم

maj : هي هاي و هيهات ميکنم

mel: manam az hame ja negat mikonam,

mel: doaye kheir hamrat mikonam

mel: vaghti aghoosh barat baz mikonam

mel: tamame donyaro gharghe hasrat mikonam

maj: هستيموفداي تماشات ميکنم

maj: سرتو روسينم ميذارم

maj: آروم که لالات ميکنم

maj: قندون جلوت کم مياره

maj: پر از شکلات ميکنم

mel: manam khoone eshghamo farshe pat mikonam

maj: اشکي که از چشام مياد

maj: رود زير پات ميکنم

maj: وقتي مياي از خوشحالي

maj: پايين و بالات مي کنم

maj: تموم دنيامو حالا

maj: فداي دستات مي کنم

mel: shabha barat naz mikonam,

mel: toro bi tab mikonam

mel: eshghemoono hameja jar mizanam

mel: hameye donyaro khabar mikonam

mel: migam eshgham asemoonie

mel: migam joonam ke ghabel nadare,

mel: oonam fadaye nafasash mikonam

maj: قربون اون شعر گفتنت

maj: سرمو فداي قافيه هات ميکنم


مرا بکشید


به کدامین گناه شکنجه میشوم؟!

به کدامین گناه؟

به گناه خواستن؟!

به گناه عاشق شدن و ماندن؟!

ماندن در هوای عاشقی؟!

به گناه نفس کشیدن در کوی یاد یار؟!

یا به گناه خالص بودن؟!

مرا بکشید و رهایم کنید از این زندگی حسرت بار

مرابکشیدو خلاص کنید از بند این تن خاکی

مرابکشیدو بسپارید به یادها و خاطره ها

به یاد ها و خاطره هایی که رفتند

ولی تکرار میشوند باز


میخواهم آزاد باشم

میخواهم روح خود را به پرواز درآردم

و میخواهم قلب شکسته ی خود را التیام بخشم

شاید که در آسمان ها حسرتی نباشد

غمی نباشد

و

جدایی ...


آه از این جدایی

۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

in love


Till the end of time
In a world so close to me
I m just so in love
With the one i held

I Love U


My love for you is like water,
Falling countless
The beating of my heart,
For you is so heavy and soundless,
The feeling of being in your arm is so
Precious and endless

حس قشنگ تورو داشتن

88/1/22

این خیلی بده که یکی رو که خیلی خیلی دوسش داری ، عاشقشی

بخوای ببوئیش ، لمسش کنی ، بخوای سرتو بذاری رو شونه هاشو تا دلت میخواد گریه کنی تا اینکه آرامش رفته در تو با اینکار زنده بشه

بخوای زل بزنی به چشماش تا عمق وجودشو بخونی،
یا اینکه بخوای تا جون داری فقط ببوسیش ...


ولی مجبور باشی اون همه احساس مملو از عشقو پنهان کنی و خودتو کنترل کنی و به روش نیاری
و مراقب باشی از چارچوب زندگیت خارج نزنی

حتی مجبور باشی خیلی نگاهش نکنی تا از نگاهت متوجه هیاهوهای دلت نشه.



واقعاً خیلی سخته









عزیز دلم،
آخه تو کی هستی؟

کی هستی که هرچه بیشتر میبینمت بیشتر هم عاشقت میشم حتی اگه رسمی باشیم یا خودمونی یا ...


بی تفاوت بودن هیچ چیزی رو عوض نمی کنه


وقتی نیستی و میخوایم چراغ ها خاموش بمونه، فقط آهنگ های غمگین گوش میدم
ولی فقط کافیه 1 بار ببینمت بعد دیگه بساط براهه ;-)
دیگه تو فضام
خنده هام بیشتر میشه
حتی الکی الکی میخندم.


با تو من بهارم
بی تو شوره زارم

وقتی هستی خوبم
وقتی نیستی
بی تو یه قاب شکسته رو دیوارم






راستی تابلو بود وقتی گفتی آدرس اینجارو نداری (نرسیده) و نیومدی اینجا !
هنوز دروغات تابلوئه

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

تولد


88/1/15


عزیزم روز تولدت مبارک

تولد ...

واژه ای عمیق

کاش میشد بعد از هرتولد احساس واقعی اونو درمیافتیم و گویی تازه از مادر متولد شدیم و دنیای جدید و بهتری میساختیم

کاش میشد بعد از هر تولد کارهای تکراریه بدِ قبل را انجام نمیدادیم و کاش دیگه دل کسی رو نمیشکوندیم


کاش میشد




عزیزم

کاش می شد عزیز ترینم میماندی

کاش میشد تنها با من می ماندی

کاش میشد از طلوع پنجره ی چشمانت

هر روزم را با خیره شدن به تو آغاز میکردم

کاش میشد در هیاهوهای دلم

هر روز را به کام تو میگذراندم



عزیزم تولد آغازیست برای تو

و تنها برای تو

باشد که این آغاز شکوفه های رنگین عشق را در دل تو پر رنگ تر کند


چهارشنبه ی مقدس

87/12/28


لب همان لب بود ولی



گرمی نداشت