۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

به چه قیمتی؟!!!!



به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب





دلمو اینقده نشکن

آخه این دل عاشقت بود

له نکن این قلب خونو

آخه روزی لایقت بود





تو که دوست نداشتی باشی چرا آتیشم کشیدی

اونکه تو خود خواهیات مُرد دل من بود تو ندیدی






۸ نظر:

همون بدبخت گفت...

درسته که حق با تو هست
ولی نه اینقدر
درسته که من بدم
درسته هنوز نتونستن بیام ببرمت
ولی بی معرفت من عاشقتم
برای من
Love hate
می فرستی و هزار حرف دیگه؟
دیوونه من دیوونتم بفهم!
اگر من مجرد بودم الان کجا بودم؟

melmaj گفت...

در مورد اون بدبخت هم باید بگم

بدبخت کسیه که تمام تلاششو میکنه برای بدست آوردن معشوقش

ولی بعد میفهمه که اصلا هیچ جایگاهی در قلب عشقش نداشته ، بی خیال زندگی میکرده (هرچه بادا باد) و کسیکه عاشقش هست را فقط برای خوشگذرونی هاش میخواسته

اون وقته که احساس سرخوردگی و بدبختی میکنه
بد بخت منم

مجید بدبخت گفت...

بدبخت کسیه که تمام تلاششو میکنه برای بدست آوردن معشوقش درسته و اون من بودم . که دارم تمام تلاشمو می کنم
جایگاه تو در قلب من !متاسفانه خیلی بزرکتر از اونی بود که هر کسی بفهمه
شاید من آدم بی خیالی بودم ولی در مورد تو به خصوص این روزای آخر خیلی بیشتر ازون که فکر کنی با خیال هستم

در مورد خوشگذرئنی هم باید بگم ... نه هیچی نباید بگم.
.
.
.
.
چقدر حرف هست... برای نگفتن

عشق نفرینی بی پروایی می خواد

melmaj گفت...

باشه
تو بمون با بی پروایی هات!

مواظب باش یه وقت جا نمونی




اوومدم بگم در جلسه دومی که دیدمش بهش جواب منفیمو داده بودم

می بینی به خاطر اون نبود که اون نامه رو برات فرستادم



برو و خوش باش

خوش باش که یه بار دیگه منو بازی دادی مثل یه عروسک خیمه شب بازی


این ماجرا باعث شد تا من به خودم بیام



کاش هیچ وقت آدرس اینجا رو بهت نمیدادم

تا از این به بعد باز هم راحت حرفامو می نوشتم .

همون مجید همیشگی بدبخت ملاحت گفت...

من یه نقطه فرستادم تا آخرین امیدم رو امتحان کنم
من قرار نیست جایی برم من هستم ولی این بار من هم طعم تلخ احساس خورد شدنو چشیدم و اینکه احساس کنم که اگر چه به عشق ملاحتم شکی نیست ولی من به خاطر یکبار ازدواج و بد تر ازون بچه داشتن و همچنین عقب بودن از سایر رقبا به لحاظ مادی دیگه خواستنی نیستم و این واقعیت تلخی هست که قابل اعتراض نیست اشتباه من در این دوره این بود که از لحاظ روابط عاطفی زیاد نزدیک شدم و باعث دلزدگی و برداشتهای ناصواب از خودم شدم دلم می خواست زمانی داشته باشمتا واقعیتهای وجودیمو بگم و فارغ از هرگونه احساسات در صورت امکان ازدواج با کمک ملاحتم یه برنامه بریزیم و با هم بهش عمل کنیم ولی ازونجا که جواب ملاحت به ازدواج منفی بود منو پس زد و خیلی دردناکتر از همیشه دور کرد. این بار دور شدن واقعا سخت شد چون هم این دوران به مراتب شیرین تر از سایر با هم بودنهابود هم اینکه امید به هم رسیدن در اون موج میزد و داشتیم کم کم درباره مسایل جدی تری با هم حرف میزدیم و متاسفانه بدتر از همیشه جداشدیم وازون بدتررنگ بی اعتمادی روی همه روابط پاشیدی وهمهاحساسات عاشقانه من به سوء استفاده تعبیر شد و فراموش شد که در روابط ما همیشه لذت دوطرفه بوده و به هر حال تحمل ایندوری رو دیگه کلا ازم گرفت و منجر به رفتار های جنون آمیز در من شد باکی نیست من محکومم!!

. گفت...

محکومم ولی هستم و می مونم

کنگاور شهر تمدن و تدین گفت...

درود ...

خداوندا
نمي دانم چه تقديري مرا فرموده اي ....... اما
براي مردمان خوب اين وادي
عطا فرما
هزار اميد
هزار و سيصد آگاهي
هزار و سيصد و هشتاد بهروزي
هزار و سيصد و هشتاد و نه لبخند زيبا را
پيشاپيش فرا رسيدن بهار 89 را تبريک عرض مي نمايم و از درگاه خداي متعال بهترينها را در سال جديد برايتان آرزودارم.


شاد شاد شاد باشيد

بدرود ...

مجید گفت...

تولدت مبارک